روزی مجنون از سجاده شخصی عبور کرد .
مرد نماز را شکست و گفت : مردک درحال راز ونبازبا خدا بودم ،تو چگونه این رشته رو بریدی ؟؟
مجنون لبخندی زد وگفت :عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم . تو چگونه عاشق خدایی و مرا دیدی؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
روزی مجنون از سجاده شخصی عبور کرد .
مرد نماز را شکست و گفت : مردک درحال راز ونبازبا خدا بودم ،تو چگونه این رشته رو بریدی ؟؟
مجنون لبخندی زد وگفت :عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم . تو چگونه عاشق خدایی و مرا دیدی؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
مولایم مهدی جان
آلودگی دلهایمان از حد هشدار گذشته است و نفس هایمان به شماره افتاده است ...سالهاست که زندگیمان تعطیلی رسمی است ...هوای باریدن نداری مولا جان؟؟!!!!!!!!!!!